بردار مرا ز خاک اگر بتوانی

تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی

اقبال بر اندت که حکمت خوانی

ور نام طلب کنی ز نان در مانی

از دل همه مهرتو بشویند همی

تا می نکنی یقین چه گویند همی

آن قوم کجا نزد تو پویند همی

در جز و وز کل ز هر تو جویند همی

گر خاطر من ز هجر غمگین نبدی

اندر غزل تو موی بشکافتمی

گر من ، صنما سوی تو ره یافتمی

بر دیده بدیدن تو بشتافتمی

سروی نتوان ساخت بحیلت ز خسی

تو در هوسی بدی و ما در هوسی

می کوشیدیم کز تو سازیم کسی

نتوانستیم و جهد کردیم بسی

کار من و تو چو بنگرد ژرف کسی

صد عالم محنتست در هر نفسی

من عاشق تو ، نه بر توام دسترسی

وآنگه شب و روز بوده در دست خسی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165