ای مصور نقش آن سرّ نهانش را بکش
موشکافی ها کن و موی میانش را بکش
سیل اشگ از جویبار دیده اول کن روان
زان سپس آن قد چون سرو روانش را بکش
گرز موی خامه شنگرفی جهد بر صفحه ، زان
نکته ای شیرین فروگیر و دهانش را بکش
چون مرا بیند ز شرمش برچکد خوی از عذار
گرتوانی آن عذار خوی دستان را بکش
یا مکش آن ابروانش یا اگر خواهی کشید
نقش ها بگذار و ناز ابروانش را بکش
آن گرانبار سرینش را بکش بر روی ساق
ور کشیدی محنت بار گرانش را بکش
چشم برهم نِه ، چو چشم مست او خواهی کشید
ورگشودی ، همچو من آه و فغانش را بکش
غمزه اش را گر ندانی چیست من دارم به دل
از دل من غمزه های جان ستانش را بکش