دگر می گفت گاه کار زاری
نیاید ز اهل دهلی هیچ کاری
دگر از طنز گفت اینان چه کردند؟
نمک در دیگ رفت اینها چه خوردند!
دگر گفت: ای نمک خواران بد عهد
چرا کم بود در حق نمک جهد
دگر می گفت: کاخر اهل دین اند
نشاید گفت بد گر چه چنین اند
یکی گفت: این همه کفران سگالند
کسان در قتل ایشان بی و بالند!
زبانهاشان چو نوک نیزه در طعن
گهی دشنام گفتند و گهی لعن
سواران ملک غازی ستاده
نظر بر لشکر دهلی نهاده
به خجلت پیش می رفتند غمناک
همی سودند روی عجز بر خاک
دگر جانب مسلمانان دهلی
که بشکستند با خانان دهلی
وی آن جانب شد اندر کار سازی
که دیگر پی شود دو تیغ بازی