دمی خواهم که سوی من قدم را رنجه گردانی
اجابت میکنی؟ یا عذر می آری؟ چه میگویی؟
مرا گفتی که: زاری کن، که فریادت رسم روزی
کنون چون زاریم دیدی، ز بیزاری چه میگویی؟
من از مستی نمیدانم حدیث خویشتن گفتن
تو در باب من مسکین که هشیاری، چه میگویی؟
بخوابم دوش پرسیدی، ببیداری چه میگویی؟
دلت را چیست در خاطر چه سرداری؟ چه میگویی؟
به جز احوال آن نگار مگوی
اوحدی را ز هر چه میگویی
گذری میکند بجانب من؟
یا ندارد گذر؟ چه میگویی؟
من از آن لب سخن همی پرسم
تو حدیث شکر چه میگویی؟
با تو بار سفر دل من بود
چیست بار سفر؟ چه میگویی؟
میدهم در بهای وصلش جان
میبری، یا مبر، چه میگویی؟
به جز آن کم ز غم بخواهد کشت
چه شنیدی؟ دگر چه میگویی؟