دوش طلب گار دوست گشتم و گفت: اوحدی

کانچه طلب میکنی دور مرو، کان تویی

آنکه سخن زاد ازو نی سخن آباد ازو

روی سخن در تو کرد زانکه سخندان تویی

در کرم آباد جود بر سر خوان وجود

اول نعمت تراست آخر مهمان تویی

داروی دردی که هست از در غیری مخواه

درد دل خویش را دارو و درمان تویی

مهد سلیمان کشید باد به تاثیر مهر

مهد سلیمان بهل، مهر سلیمان تویی

از ره صورت ترا آدم خاکیست نام

چونکه به معنی رسی صورت رحمان تویی

خانهٔ تحقیق را ماه شبستان تویی

انفس و آفاق را میوهٔ بستان تویی

گفتمش: اوحدی سوخته یکتاست به مهرت

گفت: یکتا نشود تا نکند ترک دو تویی

گفتم: از هندوی زلف تو چه بدها که ندیدم!

گفت : نیکوست رخ من، تو نگه کن به نکویی

گفتم: ای سنگدل، از نالهٔ زارم حذری کن

گفت: از سنگ دل من تو حذر کن که سبویی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165