چون جان عزیز ما به دست قدر است

تن را به قضا دهیم و دلخوش باشیم

تا کی چو گل از هوا مشوش باشیم؟

چند از پی آبرو در آتش باشیم؟

ماهی که همه وقت ز دورت بینم

عمری که همیشه در گذارت بینم

نی دولت آنکه یار غارت بینم

نی فرصت آنکه در کنارت بینم

اما به چه رو توانم آمد پیشت

اول تو به ما رهی نما، گفت: به چشم

دوش آن بت شوخ دلربا گفت به چشم:

با دل که نیایی بر ما، گفت: به چشم

سوگند ز می هزار پی خوردم و باز

می خوردم و ایمان به کفارت دادم

سرمایه دین و دل به غارت دادم

سود دو جهان را به خسارت دادم

بر مردمک دیده نهادم سخنت

مشهور شد این سخن میان مردم

شعر تو که هست قوت جان مردم

آورد به ما رقعه رسان مردم

تعداد ابیات منتشر شده : 510165