می صاف دگر در جام کردم
محبت نامه اش زان نام کردم
نیک دریاب این سخن به تمام
تا بیابی مراد خود والسلام
رفتن او مثل به خواب زدند
چنگ در سنّت و کتاب زدند
که مبادا که دین خلل یابد
دشمنی از میانه بشتابد
جمع یاران چو آنچنان دیدند
غم دین داشتند و ترسیدند
جنّت آراسته که شاه آمد
مظهر حضرت اله آمد
رفت رضوان ز روضه کف بر کف
زده خال سیه بدو مطرف
جان پاکش ز تن عزیمت کرد
حس و روحش روان عزیمت کرد
اول صبح و عاقبت محمود
به سلامت عزیمتی فرمود
رحمت حق نزول فرموده
عذر امّت قبول فرموده