عجب دلتنگ و غمخوارم، ز حد بگذشت تیمارم

تو گویی در جگر دارم دو صد یاسیج گرگانی

نوآیین مطربان داریم و بربطهای گوینده

مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله

گر ندانی ز زاغور بلبل

بنگرش گاه نغمه و غلغل

درع بش، آتش جبین، گنبد سرین و آتش کتف

مشک دم، عنبر خوی و شمشاد موی و سر و یال

زده به بزم تو رامشگران به دولت تو

گهی چکاوک و گه راهوی و گهی قالوس

آن نمی بینی که در باغ و چمن از خارها

در بهاران ز ابر نیسانی چه گل پیدا شود

هر که را شاه جهان بردارد و بنوازدش

در سخا گر قطره ای باشد چو صد دریا شود

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار

هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم

اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

تعداد ابیات منتشر شده : 510165