ماه جمال حسن گفت و کمال حسین
نظم هلالی گرفت حسن کلام حسن
یا فگند بر سرم سایه همای حجاز
تا شود این استخوان طعمهٔ زاغ و زغن
کاش ز خاک هرات بر لب آب فرات
بختی بخت افگند رخت من و بخت من
صحن چراگاه او خاک رفیعی، که هست
خار و خس آن زمین زشک گل نسترن
زهرع جبینان ظهور کرده ز کوهان او
همچو طلوع سهیل از سر کوه یمن
لعل تراز جُلش حضرت سلمان فارس
شانه کش کاکلش حضرت ویس قرن
خارخور و بارکش، نرم رو و سخت کوش
گرگ در و شیرگیر، کرگدن پیل تن
ناقهٔ ایشان حلیم، چون دل سلمی سلیم
مهرهٔ دل در مهار، رشتهٔ جان در رسن
والد ایشان قریش، مولد ایشان حجاز
منبع ایشان فرات، معدن ایشان عدن
سر علم عهد آن بیضهٔ بیضافروغ
مهره کش مهد این زهرهٔ زهرابدن