دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهٔ نعمانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من