عدو کشی و بقا یابی و بکام زیی
طرب کنی و سخاورزی و قدح شمری
همیشه تا نبود دور آسمان خاکی
همیشه تا نبود کرۀ گران شمری
میی ستان ، که خرد هر زمان بدو گوید
که : پیش دیدۀ شادی فروغ را گهری
و گرز باغ نهان شد بمهرگان گل سرخ
سرای باغ کن از گل رخان کاشغری
خدایگانا ، گر باغ زرد شد ، بستان
ز دست سبزنگاری شراب معصفری
چنانکه مدح تو اندر دلم بلند اثرست
تو در بزرگ مهمات من بلند اثری
هوای تو زدلم لحظه ای سفر نکند
گر از هری سفری گردم ، ار بوم حفری
وگر عدوی تو شیرست و هرگز این نبود
تو پیش دیدۀ او شعله های پر شرری
ز آخشیج هر آن صورتی که خواهد بود
اگر بجود بود فخر ، فخر آن صوری
گیا مثال ز جود تو کیمیا روید
ز شوره ناک زمینی کجا برو گذری