گرچه در عشقشان چو موی شدم

در غزلشان همی شکافم موی

چون من مستمند مسکین دل

هر یکی را هزار بر سر کوی

زلف ایشان به سان چوگان است

دل مسکین من چو گردان گوی

گاه تن را جدا کنند از جان

گاه زن را جدا کنند از شوی

عالم از رنگ و بویشان چو نگار

چون گل و چون سمن به روی و به بوی

رخ ایشان چو لاله بر سر کوه

قد ایشان چو سرو بر لب جوی

آه ازین کودکان مشکین موی

آه ازین دلبران زیباروی

بندهٔ روی توام عاشق بیداد توام

بنده تر گردم و عاشقتر اگر داد کنی

بندهٔ روی چو ماهت نه از آن شرط شدم

که مرا بیهده بفروشی و آزاد کنی

به تو ای طرفهٔ بغداد نه زان دادم دل

که تو از دیدهٔ من دجلهٔ بغداد کنی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165