زمان زمان به دل و چشم خویش می گفتم

ایا منازل سلمان این سلماکی

بسی ازین کلمات و حدیث رفت و نبود

در آن منازل خاکی به جز صدا حاکی

کجا شدت گل این باغ و شمع این مجلس

کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی

به خاک رهگذار حبیب می گفتم

که ای غلام تو آب حیات در پاکی

مجاوران دیار خراب را دیدم

در آن خرابه خراب و شکسته و باکی

چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم

که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی

ور همه خود راست است آن بیت یاد آور که گفت:

از بزرگان عفو باشد وز فرو دستان گناه

حق همی داند که از من بد نیاید در وجود

ور در آمد خود کجا شد خلعت ثم اجتباه

گر خلاف راستی کردند نقلی نیست غم

هست بر تصدیق قول من ضمیر تو گواه

خود نمی دانی که از من روی برتابد طرب

گر نباشد سد اقبالت مرا پشت و پناه

تعداد ابیات منتشر شده : 510165