خاقانی از چشم و زبان شد پیش تو گوهرفشان

تو عمر او را هر زمان کیسه به صابون می زنی

آه از دل پر خون من زین درد روز افزون من

هر شب برای خون من رای شبیخون می زنی

تا مهره وامالیده ای کژ باختن بگزیده ای

نقشی که در کف دیده ای نه کم نه افزون می زنی

باز از نوای دلبری سازی دگرگون می زنی

دیر است تا در پرده ای از پرده بیرون می زنی

شهد و شکر لبان تو جمله جهان از آن تو

در عجبم به جان تو تاخود از آن کیستی

دام نهاده می روی مست ز باده می روی

مشت گشاده می روی سخت کمان کیستی

ای تو به دلبری سمر، شیفتهٔ رخت قمر

بسته به کوه بر کمر، موی میان کیستی

از گل سرخ رسته ای نرگس دسته بسته ای

نرخ شکر شکسته ای پسته دهان کیستی

تیر قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشی

جانت فدا که بس خوشی جان و جهان کیستی

لاله رخا سمن برا سرو روان کیستی

سنگ دلا، ستم گرا، آفت جان کیستی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165