هر دم تویی در چشم من هم خویش را هم خود ببین

غیر تو باشد دیگری از دیده ها بیرون کنم

ها نظر کن که در نظر دارم

از هویت چنین خبر دارم

الف و لام و لام و ها هر چار

اسم اسم است این حروف ای یار

هرچه گیری به او ازو گیری

هر چه گیری از او به او بخشی

وجودی کالقدح روحی کراحی

فخذ منی قدح و اشرب حیاتی

گر بیابی یوسف گل پیرهن

کی سخن با ما ز پیراهن کنی

سیه چشم و سیه زلف و سیه خال

سیه گز بود پوشیده سیاهی

نگاری مست ولا یعقل چو ماهی

در آمد از در خلوت به گاهی

موج و حباب را بمان آب چو تشنگان بجو

تا که به عین ما چو ما واصل عین ما شوی

چون برسی به بحر ما واقف حال ما شوی

تا نرسی به ما چو ما عارف ما کجا شوی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165