فزون کرد ازین با سیاوش وفا

زبان پر فسون بود دل پرجفا

ازان بد سیاوش گنهکار بود

مرا دل پر از درد و تیمار بود

ز بهر سیاوش که در خان من

چه تیمار بد بر دل و جان من

سیاوش نگشتی بخیره تباه

ولیکن چنین گشت خورشید و ماه

فرستاد کس بخردان را بخواند

بسی داستان پیش ایشان براند

سیاوش نگه کن که از راستی

چه کرد و چه دید از بد و کاستی

بسان سیاوش سرم را ز تن

ببری و تن هم نیابد کفن

پدر کشته را شاه گیتی مخوان

کنون کز سیاوش نماند استخوان

شدست اندرین کینه جستن خراب

بهانه سیاوش و افراسیاب

که بردست من پور کاوس شاه

سیاوش رد کشته شد بی گناه

تعداد ابیات منتشر شده : 510165