دردا و دریغا که بود عمر مرا

شب ها شب هجر و روزها روز فراق

پی سال تاریخ هاتف ز شوق

رقم زد: به مه شد قرین آفتاب

غرض آن دو فرخنده اختر شدند

چو از وصل هم خرم و کامیاب

به کام دل دوستان جاودان

بماناد و باد این دعا مستجاب

شتابد به بزمش سرور و در آن

درنگ آورد تا به یوم الحساب

همیشه بود تا به بزم جهان

زمین را درنگ و فلک را شتاب

زمین مانده از آسمان در شگفت

نعم ان هذالشیئی عجاب

رخ دوستان لعلی از ناب می

دل دشمنانشان بر آتش کباب

به عشرت همه روز پیر و جوان

به عیش و طرب روز و شب شیخ و شاب

پریزادگان در هوا از نشاط

رسن باز با ریسمان شهاب

تعداد ابیات منتشر شده : 510165