ترسم که برون برد سر از مرکز تو

بفروش کنون که یار دارد از تو

بر عاج بنا گوش چو سیم و خز تو

آغاز همی کند خط دل گز تو

اکنون که دلم هست بنزد تو گرو

دل باز فرست ، هر کجا خواهی رو

ای کرده ببی وفایی آهنگ ، مرو

باری سخنی ز بهر مردان بشنو

اندیشه و تیمار تو داغ دل من

مردم زغم تو ، ای چراغ دل من

ای برده فراق تو فراغ دل من

خالی ز گل و مل تو باغ دل من

نیکویی کن مرا ببد یاد مکن

مر خصم مرا از غم من شاد مکن

ناشاد مرا ، ای بت نوشاد ، مکن

از داد خدا بترس و بیداد مکن

بر موجب این دو چیز نیکو که تراست

جز بر تو حلال نیست عاشق بودن

ای عادت تو بوعده صادق بودن

وی سیرت تو یار موافق بودن

تعداد ابیات منتشر شده : 510165