آن روز همی ز مهر تو پاک شوم

کز داغ جفاهای تو در خاک شوم

بر تیغ بلاهای تو تا پاک شوم

با زهر سخن های تو تریاک شوم

هر بار که در دیدۀ دل می گذری

از بار دگر خوبترت می بینم

در دیدۀ دل جلوه گرت می بینم

هر لحظه بشکل دگرت می بینم

خو کرده بجور بی شمار تو منم

بیچاره و در مانده بکار تو منم

در شهر هری عاشق زار تو منم

با عشق تو یار پایدار تو منم

در مرحله ای که بار برداشته ام

یک حوض ز خون دیده بگذاشته ام

بر دیده خیال دوست بنگاشته ام

بس دیده برین خیال بگماشته ام

آن کس که کنون جست ز رای تو درم

در قبضۀ تدبیر تو بندد عالم

با زور تو ، ای عالم احسان و کرم

بر رای تو موقوف شود شغل عجم

تعداد ابیات منتشر شده : 510165