از آن کیمیاهای پوشیده حرف

برانگیختم گنجدانی شگرف

بهم کردم آن گنج آکنده را

ورق پاره های پراکنده را

بسی نیز تاریخها داشتم

یکی حرف ناخوانده نگذاشتم

بر آنگونه کز چند بیدار مغز

شنیدم درین شیوه گفتار نغز

برار آن کهن پنبه ها را ز گوش

که دیبای نو را کند ژنده پوش

وگر بایدت تا به حکم نوی

دگرگونه رمزی ز من بشنوی

به فرخندگی فتح را گشت جفت

بدان گونه کان نغز گوینده گفت

چو شد ملک در ملک آن ملک بخش

به میدان فراخی روان کرد رخش

به دین حنیفی پناه آورند

همه پشت بر مهر و ماه آورند

بفرمود تا مردم روزگار

جز ایزد پرستی ندارند کار

تعداد ابیات منتشر شده : 510165