ای خویشتن به جامهٔ نیکو فریفته

وندر زیان همیشه تو را بانگ و مشغله

ای عمر خویش کرده به بیهودگی یله

خشنود بندگان و خداوند با گله

گهواره بود خانهٔ من ز اوّل

و آخر لحد کنندم گهواره

یک داوری به سرنبرد هرگز

تا جان به نزد او نبری پاره

برگشت چرخ با من بیچاره

و آهنگ جنگ دارد و پتیاره

باز شکار جوی هزیمت شد از شکار

از کبر ننگرد به سوی کپک و کودره

از پنجره تمام نگاه کن به بوستان

کان خانهٔ مقام تو را نیست پنجره

ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل

برده به برج گاو سر برج و کنگره

گویی که پرّ باز سپید است برگ او

منقار باز ، لؤلؤ ناسفته بر چده

بر پیلگوش قطرهٔ باران نگاه کن

چون اشک چشم عاشق گریان همی شده

تعداد ابیات منتشر شده : 510165