چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
مرین مرد را نام کافور بود
که او را بران شهر منشور بود
نشستند بر خوان و می خواستند
زمانی دل از غم بپیراستند
طبقهای سیمین پر از مشک ناب
بپیش اندرون آبگیری گلاب
عقیق و زبرجد برو ریختند
می و مشک و عنبر برآمیختند
جهاندار گشت از جهان ناامید
بکند آن چو کافور موی سپید
سزاوار او خلعت آراستند
ز گنج آنچه پرمایه تر خواستند
که از سرو بالاش زیباترست
ز مشک سیه بر سرش افسرست
یکی کوه دارند خارا و خشک
همی خار بویند اسپان چو مشک
خروشید سیندخت و بشخود روی
بکند آن سیه گیسوی مشک بوی
همی گفت اگر دخمه زرین کنم
ز مشک سیه گردش آگین کنم