سیمین ساق، بانک شعر پارسی

چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشته‌اید. ما سعی کرده‌ايم شبیه ‌ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.

تو عمر من و وصلت آسایش عمر من

یارب! که رقیب تو از عمر نیاساید

عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی

چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی

بانگ آمد مر عمر را کای عمر

بندهٔ ما را ز حاجت باز خر

قیمت عمر من و عمر تو یکسان نبود

کانچه من جویم از این عمر تو آن کی جویی

قاعده عدل عمر تازه کرد

ملک و خلافت به یک اندازه کرد

دیده را بر جستن عمر گماشت

رخت را و اسپ را ضایع گذاشت

قوم گفتندش که او را قصر نیست

مر عمر را قصر جان روشنیست

تا عمر آمد ز قیصر یک رسول

در مدینه از بیابان نغول

دید اعرابی زنی او را دخیل

گفت عمر نک به زیر آن نخیل

اختران عُمر آدمی شکرند

همه جز عمر آدمی نخورند

تعداد ابیات منتشر شده : 510165