زدی هی بال خواندی شعر فایز

که بر تو باد رحمت بارک الله

خوش لحان مرغکی وقت سحرگاه

مرا بیدار کرد از صوت دلخواه

بت فایز گمانم، کافرستی

که با آتش پرستی کرده ای خو

نگفتم جا مده بر چهره گیسو

مسوزان اندر آتش بچه هندو

شمیم زلف یار فایزستی

و یا ز انفاس بن مریمی تو؟

نسیم، امشب عجب دفع غمی تو

یقین دارم نه از این عالمی تو

به استمداد چشم و زلف و رخسار

به یکدم کار فایز ساختی تو

دو گیسو را به دوش انداختی تو

ز ملک دل دو لشکر ساختی تو

تو فایز در جهان بدنام کردی

برو ای دل که من بیزارم از تو

دلا تا چند در آزارم از تو

گهی نالان، گهی بیمارم از تو

تعداد ابیات منتشر شده : 510165