سیمین ساق، بانک شعر پارسی

سواران توران که روز درنگ

زبون داشتندی شکار پلنگ

سیل معذورست اگر منزل نمی داند که چیست

بحر را هر موج آغوش و کنار دیگرست

سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد

چشم دارد که تو منظور نهانش باشی

سختی تلخ در لبی چو نبات

مرگ را داده چاشنی ز حیات

سپاه اندر آمد همی فوج فوج

بران سان که برخیزد از باد موج

سیری کجاست تا نگری اقتدار خلق

بالیدگی مخواه ز گاوان کم علف

ساز تبختر است اگر مایهٔ شرف

این خواجه بوق می زند اقبال چنگ و دف

سپه را فرستاد و خود برنشست

میان یلی تاختن را ببست

سر زلفش از چنبر مشگ ناب

رسن کرده بر گردن آفتاب

سپهدار ترکان چو شب در شکست

میان با سپه تاختن را ببست

تعداد ابیات منتشر شده : 510165