ظلم بر ابله ز منع کامرانیها مکن
غیر جوع و شهوت از دنیا به گاو و خر چه حظ
ظاهراً تازه همتی کردند
وان قفس را مرمتی کردند
ظلم آری مدبری جف القلم
عدل آری بر خوری جف القلم
ظلم مالک، جور ارباب
زارع از غم گشته بی تاب
ظلم ظالم، جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ظن او آنکه از گمان رسته ست
همه در بار خود یقین بسته ست
ظلمت غم چو کند تیره جهان را صائب
روشنی بخش دل و جان فگارست شراب
ظلم کوته کندت دست دراز
هر شبی را بود از پی سحری
ظن نیکو بر بر اخوان صفا
گرچه آید ظاهرا زیشان جفا
ظاهر و باطن او شرّ و فساد
صفت و صورت او شیطانی