سیمین ساق، بانک شعر پارسی

فقر ما را مشمارید کم از عالم تیغ

که برشهاست بقدر تنکی در دم تیغ

فرستاد برگشت و آمد چو باد

شنیده سراسر برو کرد یاد

فزون کرد ازین با سیاوش وفا

زبان پر فسون بود دل پرجفا

فعل نیکو زشت می گردد ز نافهمیدگی

بخل در جای خود از احسان بیجا بهترست

فراوانش گفتند برنا و پیر

که هر دم ز مسکن ندارد گزیر

فسون نامه زند را تر کنند

وگرنه به زندان دفتر کنند

فریادکه شد عمر ز نومیدی مطلب

خاکی نفشاندیم جز آتش به سر داغ

فدای تو بادا همه جان ما

چنین بود تا بود پیمان ما

فرو هشته گیسو شکن در شکن

یکی پای کوب و یکی دست زن

فرومانده بینندهٔ رهگرای

به حیرت دران کار حیرت فزای

تعداد ابیات منتشر شده : 510165