پیش آن کس کز دل گرم است در آتش مدام
هر دم سردی نسیم نوبهار دیگرست
پیش بت هر چند باشد کافر اصلی عزیز
دین به غارت دادگان را اعتبار دیگرست
پهلوان مردانه بود و بی حذر
پیش شیر آمد چو شیر مست نر
پریروی را بانوی خانه کرد
پری چند زین گونه دیوانه کرد
پدرش رخت زندگانی بست
او به جای پدر به تخت نشست
پای بوس تو هامهٔ هامون
طوق دار تو گردن گردون
پس نویسم به کلک مشک سرشت
نام این هشت خانه هشت بهشت
پای ازین تنگنای بیرون نه
رخت ازین تیره جای بیرون نه
پیش از آن دم که بر سر بستر
پیچدت پایها به یکدیگر
پریروی را برد نزدیک شاه
که این ماه بود اژدهای سیاه