راست گفت اندرین حدیث آن مرد
کاز را خاک سیر داند کرد
ره سوی صیدگاه بی گاهش
آهوی شیر گیر همراهش
روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی
رو به قرآن بخوان که باد چه کرد
یا جنود ثمود و عاد چه کرد
ریخت از بهر راه جویان را
آب روی گزاف گویان را
راستی جای پرهیاهوئیست
وز پی دفع خواب داروئیست
رنگ پروانهٔ این بزم ندارد بیدل
تا به کی نکهت گل واکشی از بوی چراغ
روز عمرت به وقت عصر رسید
عصر تو تا نماز شام کشید
روح کی گشتی فدای آن دمی
کز نسیمش حامله شد مریمی
رتبه خوبی دو بالا می شود از چشم پاک
سرو موزون در کنار آب باشد بهترست