سیمین ساق، بانک شعر پارسی

ندیدند با چرخ گردان نبرد

همی خاک برداشت از دشت مرد

نیست صادق دشت پیمای طلب را تشنگی

ورنه هر موج سرابی جویبار دیگرست

نایاب گوهری به کف دل فتاده است

می لرزدم نفس که مبادا شود تلف

نیم دزدیده خنده زیر لبش

کرده تعلیم دزدی عجبش

نه لب از گفتن خبر دارد نه گوش از استماع

در میان اهل دل گفت و شنود دیگرست

نیست صائب چشم ما چون دیگران بر نوبهار

مزرع امید ما سبز از سحاب دیگرست

ننمودی به پیش رویش زشت

لاف کافوری ار زدی انگشت

نامه خواندن می دهد هر چند یاد از التفات

پاره کردن نامه ما را جواب دیگرست

نشأه صهبا نباشد اینقدر دنباله دار

مستی آن چشم مخمور از شراب دیگرست

نداند جوهر تو جز تو جانا

که هستی جوهر اندر بود الّا

تعداد ابیات منتشر شده : 510165