از قطره تا محیط تسلی سراغ نیست

آسودگی زکشورما باربسته است

ز قطره ، قطره عیان دید و از محیط ، محیط

نکرد فطرت بیدل به هیچ باب غلط

معنی آوردش آمدی دارد

غزل و فرد اختیاری نیست

درگلشن هوس که سراغ گلیش نیست

گریأس نوحه سربکند بلبلیش نیست

برون نقش قدم ، گردی از تسلی نیست

سراغ مقصد تسلیم خاکساران گیر

دماغ مشرب عشاق قطره حوصله نیست

محیط جرعه شود تا کشد نهنگ شراب

از قطره تا محیط وبال تعلق است

بیدل خوش آنکه الفت جزووکلیش نیست

دستگاه مستی ارباب معنی باده نیست

بیدل از چشم تر خود می کشد ساغر محیط

جز شوق راهبر نیست اندیشهٔ خطر نیست

خاری در این گذر نیست دامن کشان بیایید

نیست نیرنگی که نقش اعتبار خاک نیست

نیست گردیدن به صد هستی مقابل بوده است