چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
غمش تا در دلم مَأوا گرفته است
سرم چون زلف او سودا گرفته است
ز بیخودی طلب یار می کند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
حافظ جناب پیر مغان جای دولت است
من ترک خاک بوسی این در نمی کنم
دوای درد دل دردمند من لب توست
مفَّرَح است علاج مزاج سودایی
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
ما را بضاعت این است گر در مذاقت افتد
درهای شعر حافظ بنویس بر جریده
موقوف رسانیدن پروانه عالی است
وجه من و یک جو نرسد تا نرسانند
دور رسمک داشت در بغداد و واسط
رهی کز بندگان کمترین است
بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او
هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است