چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
درون سینه دلم چون کبوتران بتپد
چه آتشست که در جان من نهادی باز؟
گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید
تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری
نثار خاک رهت نقد جان من هر چند
که نیست نقد روان را بر تو مقداری
چو جان فدای لبش شد خیال می بستم
که قطره ای ز زلالش به کام ما افتد
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
بر یاد رای انور او آسمان به صبح
جان می کند فدا و کواکب نثار هم
به فتراک جفا دل ها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جان ها چو بگشایند بفشانند
دیریست تا ز دست غمت جان نمی بریم
وقتست کز وصال تو جانی بپروریم
کجاست ترک پری چهره تا به کام قدح
ز حلق شییه می خوشگوار بگشاید