چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو بدین در شاهوار
آب چشم و جان شیرین را کجا دارد دریغ
هر که او را چون خیال دوست مهمانی بود؟
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
رفته بود از سر قلاشی و رندی، سلمان
چشم سرمست تو اش، باز بر آن می دارد
از سر کشته خود می گذری همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
عمری دگر بباید بعد از فراق (وفات) ما را
کاین عمر صرف کردیم (طی نمودیم) اندر امیدواری
چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی
تو خود بیا که دگر هیچ در نمی باید
چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد
خبرت نیست که در باغ جمالت، همه شب
چشم من آب گل و سرو روان می دارد
هر که بر خاک رهت آب رخی دارد چشم
زان درش خاک به رخسار همی باید رفت