سیمین ساق، بانک شعر پارسی

چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشته‌اید. ما سعی کرده‌ايم شبیه ‌ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست

وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست

ای زلف تو کمندی ابروی تو کمانی

وی قامت تو سروی وی روی تو بهاری

من غلام توام از روی حقیقت لیکن

با وجودت نتوان گفت که من خود هستم

ز چشم غمزده خون می رود به حسرت آن

که او به گوشه چشم التفات فرماید

دلیل روی تو هم روی توست سعدی را

چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ

وجود هر که نگه می کنم ز جان و جسد

مرکب است و تو از فرق تا قدم جانی

از دولت وصالش حاصل نشد مرادی

وز محنت فراقش بر دل بماند باری

بتا هلاک شود دوست در محبت دوست

که زندگانی او در هلاک بودن اوست

اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی

چه فتنه ها که بخیزد میان اهل نشست

به جان و سر که نگردانم از وصال تو روی

و گر هزار ملامت رسد به جان و سرم

تعداد ابیات منتشر شده : 510165