چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
خواجو که خاک پای گدایان کوی تست
شاهی کند گرش تو بگوئی گدای ماست
سرشک دیدهٔ خواجو چنین که می بینم
اگر بکوه رسد سنگ را بغلتاند
دوش بگذشتی و خواجو بتحسر می گفت
آه ازین عمر گرامی که به باطل بگذشت
عیب خواجو نتوان کرد اگرش جان عزیز
همچو یعقوب شد از یوسف کنعان محروم
برو خواجو صبوری کن که از صبر
دوای درد هجران می توان یافت
گو برد سر که جان خواجو را
سر یارست و جسم را سر دار
گر دست رسد خواجو برخیز چو سرمستان
با زلف چو چوگانش امروز بزن گوئی
میل خواجو همه خود سوی عراقست مگر
صبر ایوب خلاصی دهد از کرمانش
خواجو برو که قافله کوس رحیل زد
ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم
در وادی فراق چو خواجو قدم زند
از خون دل گیاش بروید ز مرحله