چودر خیال خیال آید آن خیال چو موی

نرفت یکسر مو نقشش از خیال خیال

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم

خیال روی کسی در سرست هر کس را

مرا خیال کسی کز خیال بیرونست

بیچاره ای که صورت رویت خیال بست

بی دیدنت خیال مبند استراحتش

کار نداریم جز خیال تو، گر چه

مدعیان را خیال بود که: جستیم

جنون نتیجهٔ عشقست و عقل عین خیال

ولی خیال نماید بعین عقل جنون

تصور است عدو را خیال منصب تو

«زهی تصور باطل زهی خیال محال»

هرگز خیال روی تو از جان نمیرود

امشب نیم ز روی خیال تو شرمسار

وهم از سرادقات جلال تو قاصرست

ور عقل ره برد بتو نبود به جز خیال

خیال چشم تو در خواب می توان دیدن

خیال چشم تو دارم، ولی ندارم خواب