سیمین ساق، بانک شعر پارسی

چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشته‌اید. ما سعی کرده‌ايم شبیه ‌ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.

جهان حسن تو خوش عالمی است ز آنکه درو

شمال بر طرف آفتاب، غالیه ساست

ما سپر انداختیم گر تو کمان می کشی

گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی

بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت

که در عالم نمی داند کسی احوال فردا را

ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت

باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست

که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

دجله عمری است، تر وتازه که خوش می گذرد

ساقیا می گذر عمر به عطلت مگذار!

لب را به سخن بگشا، زیرا که ندارد دل

غیر از دهنت کامی، و آنگاه چه خوش کامی

جایی که تخت و مسند جم می رود به باد

گر غم خوریم خوش نبود به که می خوریم

دشمنان را گر خوش آید ورنه، میدانم که دوست

عاقبت رحمت کند بر عاشقان زار خویش

بودیم تازه و خوش و خندان چو برگ گل

نمام بود عشرت و نهاد خوار ما

تعداد ابیات منتشر شده : 510165