چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
روزی مگر به دیده سعدی قدم نهی
تا در رهت به هر قدمت می نهد سری
گل برچنند روز به روز از درخت گل
زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند
گفتی هوای باغ در ایام گل خوشست
ما را به در نمی رود از سر هوای یار
پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را
هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود
تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی
جماعتی ز سر حقد کرده اند مگر
به بنده نسبت کفران نعت سلطان
کرا وصال میسر شود که در کویت
مجال نیست کسی را مگر نسیم شمال
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز
چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی