چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
بشمری بر خویشتن از بندگان خدمت همی
نیکوی بر بندگان از خویشتن چون نشمری
چو کافر سیه روی بر گرد او
ز دوده سنانها بود آبدار
ابا ویژگان ماند وامق بجنگ
نه روی گریز و نه جای درنگ
چون بپیونداند او با قبضۀ شمشیر دست
بگسلد هرچ اندر اندام عدو شریان بود
چو کوه بودند آن لشکر و بحملۀ شاه
همه شدند پراکنده چون غبار و دخان
درین جهان که تواند چو شاه بود بفضل
کدام خار بود چون صنوبر و عرعر
نیزۀ خسرو ستاره است و دل شیران فلک
تیغ او شیرست و مغز جنگجویان مرغزار
کجا شریف بود چون غضایری بر تو
ز طبع باشد چونانکه زر سرخ و سفال
گران بود بزمین بر بپای چون بدود
بباد بر نگذارد بدان گرانی بار
فروغ روی چو مهشان همی نماید گل
شکنج زلف سیه شان همی فشاند قار