چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
جمع مرغان کز سلیمان روشنند
پر و بال بی گنه کی برکنند
زین خران تا چند باشی نعل دزد
گر همی دزدی بیا و لعل دزد
بینی از گند تو گیرد آن کسی
کو به پیش تو همی مردی بسی
او همی گفت این به فرمان خداست
این بچربکها نخواهد گشت کاست
او همی گفت از شکنجه وز بلا
هم چو جان کافران قالوا بلی
خون همی گوید من آبم هین مریز
یوسفم گرگ از توم ای پر ستیز
گل شکر خوردم همی گویی و بوی
می زند از سیر که یافه مگوی
دید پیغامبر یکی جوقی اسیر
که همی بردند و ایشان در نفیر
تو چه دانی بانگ مرغان را همی
چون ندیدستی سلیمان را دمی
آن بلال صدق در بانگ نماز
حی را هی همی خواند از نیاز