چنانچه بیت یا مصرع درخواستی خود را در نتایج زیر پیدا نمی کنید به دو منظور است ؛ یا منتشر نشده است و یا آن را اشتباه نوشتهاید. ما سعی کردهايم شبیه ترین نتایج را بر اساس جستجوی شما نمايش دهيم.
وداع قافلهٔ اعتبارکن بیدل
همین صدای جرس دیده اند دنیا را
به روی روز چو از خون اثر پدید آمد
سپاه شب را روی ظفر پدید آمد
چو آفتاب ، سنان های زر به خاک افکند
مه دو هفته چو سیمین سپر پدید آمد
گمان مبر که دگرگون کنم به خواهش دل
تعلقی که به خون جگر پدید آمد
چون نعره او سماع کردند
یکدیگر را وداع کردند
بسوز سینه دو یار وفادار
وداع یکدگر کردند ناچار
نبسته رخت سفر خادمم درست هنوز
که آن بدیع نگاربن ، ز در پدید آمد
درون جانست آن عهد استوار، کجا
میان ما و تو زبن پیشتر پدید آمد
گفتمش روز وداع دوستان
گر به زودی باز نایی، چون کنم؟
گرسگالد وداع سلک هوس
گره دل گهر اداگردد