دلم از خون چه خم به جوش آمد
جان چو کف زد به دوش می بشود
چون گریزد دل از بلا؟ که جهان
بر دلم تخته پوش می بشود
من ز گریه نه ام خموش ولیک
مرغ جانم خموش می بشود
آه کز مردان امام شهاب
آه من سخت کوش می بشود