شب رحیل چو کردم وداع شروان را
دریغ حاصل من بود و درد حصهٔ من
شدم ز آتش هجران زدم بر آب ارس
ارس بنالید از درد حال و قصهٔ من
به تیزی دم من بود و پری غم من
خروش سینهٔ من داشت جوش غصهٔ من