مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر
کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
بدره بدره زریابی زیر پای هر درخت
توده توده سیم بینی در کنار هر غدیر
از فراق نوبهاران در دل نارست نار
وز غم هجران لاله روی آبی چون زریر
مهرگان آمد بیارای مهرجان آن مهر جام
زیر بلبل را گسستند ای پسر بربند زیر
گر بپژمرده است گل در بوستانها باک نیست
دولت سامی سیفی سال و مه بادا نضیر
میر محمود بن ابراهیم سلطان جهان
آن ظهیر دولت و یزدانش او را هم ظهیر
آن امیر بن الامیر بن الامیر بن الامیر
آنکه او را هست ازعقل و خرد سیصد وزیر
آنکه عز و جاه او را هست از خورشید تاج
وآنکه صدر ملک او را همت از گردون سریر
از جلالت کس نبینم پیش قدر او بزرگ
وز تواضع کس نبینم پیش چشم او صغیر
ای دو دیده شاه عالم ای شه هندوستان
کامگار و شهریار و شاه بند و شاه گیر
سال و مه خورشید بادا پیش جان تو سپر
پشت حاسد چون کمان و در دل بدخواه تیر
مهرگان فرخ آمد بگذران صد مهرگان
در سرور و در سریر و درختور و درختیر