ای جهان را ایمنی از دولت طغرلتکین
جاودان منصور بادا رایت طغرل تکین
نعمت انصاف عالم را ز عدل عام اوست
کیست آنکو نیست اندر نعمت طغرل تکین
تو و ظلمت از حضور و غیبت خورشید دان
امن و تشویش از حضور و غیبت طغرل تکین
خسروان دل برقرار ملک آن گاهی نهند
کاوردشان آسمان در بیعت طغرل تکین
پهلوانان دل ز جان و جاه آنگه برکنند
کافکندشان روزگار از طاعت طغرل تکین
اختیار تاج و تختش نیست ورنه چیست کم
از دگر شاهان شکوه و شوکت طغرل تکین
کو فریدون گو بیا نظاره کن اندر جهان
تا ببینی خویشتن در نسبت طغرل تکین
ملک اگر در دولت سنجر به آخر پیر شد
شد جوان بار دگر در نوبت طغرل تکین
هفت کشور زیر فرمان کرد و هم نوبت سه زد
صبر کن تا پنج گردد نوبت طغرل تکین
قدرت طغرل تکین نوعی است گویی از قدر
بر جهان زان غالب آمد قدرت طغرل تکین
چرخ را گفتم دلیری می کنی در کارها
گفت از خود نه ولی از صولت طغرل تکین
کهربا در کاه نتواند تصرف کرد نیز
بی اجازت نامه ای از حضرت طغرل تکین
لشکر طغرل تکین بر هم زنندی خاک و آب
گرنه ساکن داردیشان هیبت طغرل تکین
تنگ میدان ماندی فتح و نگون رایت طفر
گر نباشندی طفیل نصرت طغرل تکین
از پی آسایش خلقست و آرام جهان
هرچه هست از آلت و از عدت طغرل تکین
ورنه آخر ملک عالم کیست با این طول و عرض
تا بدو مغرور گردد رغبت طغرل تکین
با خرد گفتم که بیرون سپهر احوال چیست
گفت دانی از که پرس از همت طغرل تکین
باز گفتم عادت طغرل تکین در ملک چیست
گفت انصافست و بخشش عادت طغرل تکین
رحمتی دیدی که جویای گنه باشد مدام
رحمت یزدان شناس و رحمت طغرل تکین
حاجت از طغرل تکین شاید که خواهی بهر آنک
جز به یزدان نیست هرگز حاجت طغرل تکین
نیست کس را بر جهان منت جز او را گرچه نیست
در عطا منت نهادن سیرت طغرل تکین
قربت طغرل تکین را نیکبختی لازمست
نیک بختا انوری از قربت طغرل تکین
چون خداوندی از این خدمت همی حاصل شود
ما و زین پس آستان و خدمت طغرل تکین
بر جهان چون سایهٔ ابرست و نور آفتاب
بخشش بی وعده و بی منت طغرل تکین
چون جهان از دولت طغرل تکین دارد نظام
تا جهان باقیست بادا دولت طغرل تکین
مدت طغرل تکین چندان که دوران سپهر
وام خواهد روزگار از مدت طغرل تکین