حبذا کارنامهٔ ارژنگ
ای بهار از تو رشک برده به رنگ
وحش و طیرت به صورت و به صفت
همه همواره در شتاب و درنگ
تیر ترکانت فارغست از تاب
تیغ گردانت ایمنست از زنگ
داعی زایر صریر درت
هم ز یک خطوه هم ز یک فرسنگ
لب نائیت می سراید نای
دست چنگیت می نوازد چنگ