تو را عشق اگر رهنمایی کند
ز پیوند عقلت جدایی کند
همه استحالت صلاحی دهد
همه استفادت خدایی کند
ز عقل درونت خلاصی دهد
که او حکم های ریایی کند
بیاموزدت پس بیاندازدت
فریبت دهد خودنمایی کند
وگر قول کردی و یابد قبول
به تدبیر در سست رایی کند
وگر اندک اندک ز تو زلتی
تولد کند حق ستایی کند
چو ره بازیابد به حل و به عقل
جهانگیری و کدخدایی کند
چو درماند از جمله تدبیر و رای
حریصت چو سگ بر گدایی کند
از او آشنایی چنان کن قیاس
که بیگانه را آشنایی کند
اگر نه نزاری شوریده را
چرا هر زمان پیشوایی کند