حجة الحق عالم مطلق وحید الدین که هست
ملجا جان من و صدر من و استاد من
صاحب و مالک رقاب دودهٔ آزادگان
کستان بوس در او شد دل آزاد من
نایب ادریس عثمان عمر کز فر او
حل و عقد عیسوی دارد حیات آباد من
آنگه گر برهان زردشتی نمایم بس بود
مدح این استاد من، دین من و استاد من
نام نیکش را نهم بنیادها کز نفخ صور
آسمان بشکافد و نشکافد آن بنیاد من
چون مبارک باد گویم روز او را شک مکن
کآسمان آمین کند وقت مبارک باد من
سروری کز روی نسبت وز عروسان صفا
هم پسر عم من است امروز و هم داماد من
متصل بینام عقد دولتش را پیش از آنک
منفصل گردند آب و نار و خاک و باد من