ای پسته دهانت نرخ شکر شکسته
وی زاده زبانت قدر گهر شکسته
من طوطیم لب تو شکر بود که بینم
در خدمت تو روزی طوطی شکر شکسته
آنجا که چهره تو گسترده خوان خوبی
گردد ز شرم رویت قرص قمر شکسته
چون بازگرد عالم گشتم بسی و آخر
در دامت اوفتادم چون مرغ پرشکسته
نقد روان جان را جوجو نثار کردم
زین سان درست کاری ناید ز هر شکسته
من خود شکسته بودم ازلشکر غم تو
این حمله بین که هجرت آورد بر شکسته
وز طعنهای مردم در حق خود چگویم
هر کو رسید سنگی انداخت بر شکسته
بارم محبت تست ای جان و وقت باشد
کز بار خویش گردد شاخ شجر شکسته
گرمن شکسته گشتم از عشق تو چه نقصان
هیچ از شکستگی شد بازار زر شکسته؟
امشب زسنگ آهم در کارگاه گردون
شد شیشهای انجم دریکدگر شکسته
دی گفت عزت تو مارابکس چه حاجت
من کس نیم چه دارم دل زین قدر شکسته
از هیبت خطابت شد سیف رادل ای جان
همچون ردیف شعرش سرتا بسر شکسته